معنی پر و اکنده

حل جدول

پر و اکنده

مملو


اکنده

پر، لبریز، مالامال، انباشته، سرشار


پر و آکنده

پر و پا قرص

لغت نامه دهخدا

پر و پر

پر و پر. [پ َ رُ پ َ / پ ِ رُ پ ِ] (اِ صوت) پِرپِر. حرکت پر (؟):
پر پروانه پی درک تف شمع بود
چونکه پر یافت بخواهد پر و پر پاریدن.
مولوی.
رجوع به پِرپِر شود.


پر و پوشال

پر و پوشال. [پ َ رُ] (اِمرکب، از اتباع) پر و دیگر فضول: پر و پوشال مرغ.


پر و پیمان

پر و پیمان. [پ ُ رُ پ َ / پ ِ] (ص مرکب، از اتباع) خانه ٔ پر و پیمان، دارای آذوقه ٔ بسیار. انباری پر و پیمان، انباری پرآذوقه و ممتلی.


پر و پا

پر و پا. [پ َ رُ] (اِ مرکب، از اتباع) پا: پر و پام نجس شده. || پیش آمد: خوب پر و پائی برای فلان افتاده است. چنین پر و پائی برای هیچکس نیفتاده. || بنیان محکم. اساس استوار: گفته های او پر و پائی ندارد.
- از پر و پا افتادن، آمد و رفت قطع شدن: آخر شب مردم که از پر و پا افتادند مطالعه بهتر می توان کرد.
- || سکوت و آرامش یافتن.
- || بیطاقت شدن. رجوع به پر و پای و رجوع به پا و پر شود.


پر و پیمانه

پر و پیمانه. [پ ُ رُ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ] (ص مرکب، از اتباع) پر و پیمان.

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

پر و پای

(اسم) پای و پر پر و پا.


پر و پیمان

(صفت) پر ممتلی: انباری پر و پیمان پر از آزوقه.


پر و پیمانه

(صفت) پر ممتلی: انباری پر و پیمان پر از آزوقه.


پر و پوشال

(اسم) پر و فضول دیگر پوشال: پر و پوشال مرغ.


بال و پر

پر و بال


پر و پاچه

(اسم) پاچه: پر و پاچه خود را بهمه نشان میدهد. یا پر و پاچه کسی را گرفتن. بر او متغیر شدن باو آزار رساندن: پر و پاچه مردم را میگیرد.

معادل ابجد

پر و اکنده

288

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری