معنی پناه گرفتن

لغت نامه دهخدا

پناه گرفتن

پناه گرفتن. [پ َ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) التجاء. (منتهی الارب). لَجاء. (دهار). ملجاء. (صراح اللغه). عوذ. عیاذ. معاذ. معاذه. لوذ. لیاذ (تاج المصادر). تعوّذ. استعاذه. عصر. اعتصار. لوث. (منتهی الارب):
بدیوار ویران که گیرد پناه.
اسدی.
و اگر خردمند بقلعه ای پناه گیرد و ثقت افزاید البته بعیبی منسوب نگردد. (کلیله و دمنه). واَل َ الیه والاً و وؤلاً و وَئیلا؛ پناه گرفت به وی. ارفاء؛ پناه گرفتن بکسی. (منتهی الارب). استذراء؛ پناه گرفتن بکسی. (تاج المصادر بیهقی). لاق َ به لَیقاً و لیقهً؛ پناه گرفت بکسی. لازَ لیزاً؛ پناه گرفت بکسی. لاز الیه لوزاً؛ پناه گرفت بکسی. اَرَزَت ِ الَحیهء؛ پناه گرفت مار بسوراخ خود. اَوّیت ُ منزلی و الیه تاویهً؛ پناه وجای گرفتم به آن. اِتَوَیْت ُ منزلی و الیه بالأبدال و الادغام و ایتَویَت علی التصحیح، پناه و جای گرفتم به آن. تَاَوّیت ُ منزلی و الیه، پناه و جای گرفتم به آن. عَکد؛ پناه گرفتن بکسی. اعکاد؛ پناه گرفتن بکسی. تَعَصﱡر؛ پناه گرفتن بکسی. (منتهی الارب).

حل جدول

پناه گرفتن

اکتناف

التجا

فارسی به عربی

پناه گرفتن

اِحْتماء

فرهنگ فارسی هوشیار

پناه گرفتن

(مصدر) پناهیدن پناه بردن.

معادل ابجد

پناه گرفتن

808

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری