معنی پنبه زن
لغت نامه دهخدا
پنبه زن. [پَم ْ ب َ / ب ِ زَ] (نف مرکب) پنبه بز. پنبه وز. بهینه. بهین. حلاّج. ندّاف. (دهار):
آن شنیدی که بود پنبه زنی
مفلس و غلتبانْش خواند زنی.
سنائی.
فرهنگ معین
(~. زَ) (ص فا.) کسی که پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شوند.
فرهنگ عمید
کسی که پنبه را با کمان میزند که از هم باز شود، حلاج، نداف، پنبهبز، پنبهوز،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) آنکه پنبه را با کمان زند تا زواید را بیرون کند و پنبه را برای انباشتن در لحاف و توشک آماده سازد پنبه بز پنبه وز بهین بهینه حلاج نداف.
معادل ابجد
116