معنی پنهان داشتن

لغت نامه دهخدا

پنهان داشتن

پنهان داشتن. [پ َ / پ ِ ت َ] (مص مرکب) پوشیده داشتن. مستور داشتن.اخفاء. تزکین. اکتتام. (منتهی الارب). الطاط. (منتهی الارب). تخبئه. تخبیه. (تاج المصادر بیهقی). کتم. کتمان. مکاتمه. استخفاء. اسرار. اهماج: این حدیث را پنهان دار و با کسی مگوی که سخت بد بود. (تاریخ بیهقی ص 685). فضل را هر چند که پنهان دارند آخرآشکار شود چون بوی مشک. (تاریخ بیهقی). این خبر را پنهان داشته و آشکار نکردند. (تاریخ بیهقی ص 288).
راز پنهان نداشت هیچ نسیب
در غم و علت از حبیب و طبیب.
سنائی.
بیار آن ماه را یکشب در این برج
که پنهان دارمش چون لعل در درج.
نظامی.
سخنی دارم و آن از تو ندارم پنهان
ز آنکه هرگز نکند سوخته پنهان آتش.
اثیر اومانی.

حل جدول

پنهان داشتن

تدلس

کتم

فرهنگ فارسی هوشیار

پنهان داشتن

(مصدر) پوشیدن نهفتن نهان کردن پنهان ساختن پنهان داشتن راز کردن اسرار اخفا ء کنم کتمان. یا رو پنهان کردن. خود را از داین یا محصل و مامور دیوانی و امثال آن نهفتن. یا روی در پرده تراب پنهان کردن. مردن.

معادل ابجد

پنهان داشتن

863

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری