معنی پوسیده شدن

لغت نامه دهخدا

پوسیده شدن

پوسیده شدن. [دَ / دِ ش ُ دَ] (مص مرکب) پوسیدن. چریدن. (در تداول مردم قزوین):
تازه رویم بمثل لاله ٔ نعمان بود
کاه پوسیده شد آن لاله ٔ نعمانم.
ناصرخسرو.
نخر. (تاج المصادر بیهقی). عفن. (دهار) (منتهی الارب). عفونت. (منتهی الارب). وهی. و رجوع به پوسیدن شود. رمه؛ پوسیده شدن استخوان. نخر؛ پوسیده شدن استخوان. لخن، پوسیده شدن مغز. عفن، عفونه؛ پوسیده شدن در نم. عطن، پوسیده شدن پوست در پیراستن. (تاج المصادر بیهقی). قضاء؛ پوسیده شدن ریسمان بسبب دیرماندگی در زمین. (منتهی الارب).

حل جدول

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

پوسیده شدن

(مصدر) پوسیدن پوسیده گشتن.

معادل ابجد

پوسیده شدن

441

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری