معنی پوشنگ
لغت نامه دهخدا
پوشنگ. [ش َ] (اِخ) بوشنج. فوشنگ. فوشنج. بوشنجه. بوشنگ. یاقوت میگوید شهرکی است میان آن و هرات ده فرسنگ در دره ٔ کوهی پر درخت و پرمیوه و بیشتر خیرات شهر هرات از آنجا آرند و ازاین شهر عده ٔ بسیاری از اهل علم برخاسته اند. (معجم البلدان): سلطان فرمود نامه ها نبشتند به هرات و پوشنگ و طوس. (تاریخ بیهقی ص 44). قریه ای است میان قندهار و مولتان. (برهان). رجوع به فوشنج شود.
پوشنگ. [ش َ] (اِ) پوشک. گربه. (برهان). رجوع به پوشک شود.
حل جدول
شهر کهن عصر ساسانى
معادل ابجد
378