معنی پولک

لغت نامه دهخدا

پولک

پولک. [ل َ] (اِ مصغر) مصغر پول. پول خرد. پول کوچک. || مصغر پول، پل. پل کوچک: سرپولک نام محله ای از طهران. || صفیحه. صفحه ٔ کوچک مدور. || جای کلید قفلهای مغزی و پشتی. || فلوس ماهی. (آنندراج). || دنده ٔ سیر. || پشیزه. پشیزه ٔ فلزین. زرک. نقده. فلس. فلوس. پشیزه از برنج و مس و جز آن. حرشف. || پشیزه ٔ زرین یا سیمین یا از جنسی دیگر که بر جامه دوختندی یا بر روی عروس چسبانیدندی. چیزی از فلز برنج برنگ زر به اندازه ٔ عدس و سوراخی در میان که از آن جامه ها را زینت می داده اند به دوختن آن در جامه بصور و اشکال گوناگون.

فرهنگ معین

پولک

پول خرد، دایره های کوچک فلزی به رنگ های مختلف که زنان به جامه های خود بدوزند، فلس ماهی،

فرهنگ عمید

پولک

پول خُرد،
(زیست‌شناسی) هریک از واحدهای شاخی، استخوانی یا غشایی نازکی که روی بدن برخی مهره‌داران مانند ماهی‌ها را می‌پوشاند، فلس،
دایره‌های نازک فلزی به رنگ زرد یا سرخ یا سفید که برای زیبایی به لباس‌های زنانه و چیزهای دیگر می‌دوزند،

پُل کوچک،

حل جدول

پولک

فلس

مترادف و متضاد زبان فارسی

پولک

پول‌خرد، فلس، فلس، صحیفه، صفحه

فارسی به انگلیسی

پولک‌

Chip, Flake, Gasket, Sequin, Spangle, Tinsel, Trumpery, Washer

فارسی به ترکی

پولک‬

pul (balık vs)

نام های ایرانی

پولک

دخترانه، دایره هایی کوچک و نازک به رنگهای مختلف که برای تزیین لباس به کار می رود، فلس ماهی که روی بدنماهی را پوشانده است

گویش مازندرانی

پولک

دکمه

فرهنگ فارسی هوشیار

پولک

پول خرد، پوستهای ریز روی بدن ماهی

فارسی به آلمانی

پولک

Fetzen [noun], Zipfel, Zotte

معادل ابجد

پولک

58

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری