معنی پچ پچ
لغت نامه دهخدا
پچ پچ. [پ ِ پ ِ / پ ُ پ ُ] (اِ صوت) پچ پچه. فچفچه. پژپژ. (رشیدی). بچ بچ. پج پج. نام آواز آنکه راز و نجوی کند. نجوی. نمیمه. هسیس. منافثه. سخنی که آهسته با یکدیگر گویند. || لفظی که شبانان بز را بدان نوازند. پج پج:
زه دانا را گویند که داند گفت
هیچ نادان را داننده نگوید زه
سخن شیرین از زفت نیاید بر
بز به پچ پچ بر هرگز نشود فربه.
رودکی.
نشود بز به پچ پچی فربه.
سنائی.
- پچ پچ کردن با...، نجوی کردن با. آهسته با کسی سخن گفتن.
فرهنگ عمید
صدا و آواز دو تن که آهسته با یکدیگر سخن گویند،
سخن زیر لب و آهسته،
‹پژپژ› آهنگ یا لفظی که شبان با آن بز را پیش خود بخواند و نوازش کند: سخن شیرین از زُفت نیاید بر / بز به پچپچ بر، هرگز نشود فربه (رودکی: صحاحالفرس: پچپچ)،
* پچپچ کردن: (مصدر لازم) زیر لب و آهسته با هم حرف زدن،
حل جدول
وت وت
فارسی به انگلیسی
Breath, Whisper
گویش مازندرانی
باهوت باهوت
فرهنگ فارسی هوشیار
نام آواز آنکه راز و نجوی کند، سخنی که آهسته گویند
معادل ابجد
10