معنی پک
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
بی هنر، خودپسند، پله، پله های نردبان. [خوانش: (~.) (ص.)]
گنده و درشت، جامه سخت و درشت. [خوانش: (~.) (اِ.)]
(پِ) (اِ.) بند انگشت دست یا پا.
(پَ) (اِ.) وزغ، قورباغه.
یک بار کشیدن سیگار و چپق، برجستن و فروجستن. [خوانش: (پُ) (اِ.) (عا.)]
فرهنگ عمید
وزغ،
قورباغه،
دَم، نفس،
دَم یا نفسی که به قلیان، چپق، یا سیگار میزنند،
* پک زدن: (مصدر لازم) دود سیگار یا قلیان یا چپق را با نفس به دهان کشیدن،
یک طرف قاب یا بُجول که با آن قمار میکنند،
پُتک
[تابعِ لُک] گُنده، ستبر، درشت: لُکوپُک،
ناهموار،
پوک
حل جدول
دم است که بیشتر در مورد دخانیات گویند.
نفس سیگاری
دم است که بیشتر در مورد دخانیات گویند، نفس سیگاری
به سیگار می زنند
فارسی به انگلیسی
Draft, Drag, Draw, Peck, Puff, Pulse
فارسی به ترکی
fırt
ترکی به فارسی
خیلی
گویش مازندرانی
فرد، در برابر زوج
انسانی که رنگ و رویش از تس یا ضعف پریده باشد
بوی تخم مرغ فاسد یا بوی ماهی گندیده
پتک، پک زدن به قلیان یا سیگار
فک بی دندان و دندان کشیده
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) غوک وزغ چغز قورباغه غنجموش بزغ ضفدع.
فرهنگ عوامانه
دم است که بیشتر درمورد دخانیات گویند.
معادل ابجد
22