معنی پکر

لغت نامه دهخدا

پکر

پکر. [پ َ ک َ] (ص) گیج و متحیر شده از حوادثی بد که پیش آمده است. که فکر نتواند کرد از پیری یا کثرت مصائب. گیج از هجوم مصائب و یا پیری بسیار و مانند آن. خرف. || خرف از پیری.
- پکر شدن، حالت گیجی و بی فهمی پیدا کردن.
- پکر کردن، ایجاد حالت گیجی و بی فهمی.

پکر. [پ ُ ک ِ] (اِ) قسمی بازی ورق.

فرهنگ معین

پکر

(پَ کَ) (ص.) (عا.) افسرده، نومید.

فرهنگ عمید

پکر

گیج، سرگشته، حیران،
اندوهناک،

حل جدول

پکر

گرفته، غمگین

گرفته و غمگین

مترادف و متضاد زبان فارسی

پکر

بی‌حواس، حیران، سرگشته، گیج، افسرده، گرفته، مغموم، نومید، دمغ

فارسی به انگلیسی

پکر

Crestfallen, Down, Downhearted, Pensive

گویش مازندرانی

پکر

پوست روی زخم

فرهنگ فارسی هوشیار

پکر

گیج و حیران

فرهنگ عوامانه

پکر

به معنی لخت است که به انسان و حیوان هردو گفته آید و به معنی بی عار و حقه و بی کار و لش باشد.

معادل ابجد

پکر

222

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری