معنی پیروان
لغت نامه دهخدا
پیروان. [پ َ / پ ِ رَ / رُ] (اِ) ج ِ پیرو. تبع. ضبنه. وشیظ. (منتهی الارب). اشیاع. تالیات. اتباع:
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد.
سعدی.
شظی، پیروان قوم وملحق شوندگان بر ایشان بسوگند. (منتهی الارب). امه، پیروان انبیاء.
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Cult, Fold, Following, Suite
فارسی به عربی
بدله، زبائن
فارسی به آلمانی
Anpassen, Anzug (m), Farbe (f)
معادل ابجد
269