معنی پیروی کردن
لغت نامه دهخدا
پیروی کردن. [پ َ/ پ ِ رَ / رُ وی ک َ دَ] (مص مرکب) متابعت کردن. اقتدار کردن. اقتفا کردن. اقتراء. اقتیاف. تمصر. تقیل.ائتمام، بدنبال چیزی پیوستن. اتباع. متابعت. احتذاء. تتبع. تقلید. تباعه. اثف. تأسی کردن. تسنن. تشیع.تعاقب. استقراء. تقسس. استتباع، پیروی کردن خواستن.استنشاء؛ تتبع اخبار کردن. قَفَو، قُفُوّ، قوف، قفر؛ پیروی کردن و در پی کسی رفتن. امتثال، پیروی کردن طریقه ٔ کسی را و تجاوز نکردن از وی. (منتهی الارب).
فرهنگ معین
(~. کَ دَ) (مص ل.) اقتدا کردن، متابعت کردن.
حل جدول
تاسی، ردف
تأسی، متابعت
تبعیت
تأسی
تبع
تأسی، ردف
تاسی، ردف
اتباع
متابعت
تاسی
ردف
ارداف
ردف، تبع، تاسی، ارداف
تاسی
تبعیت
اقتدا
اتباع
تأسی
ردف
فارسی به انگلیسی
Cling, Comply, Hew, Keep, Observe
فارسی به ترکی
izlemek
فارسی به عربی
قلد
فرهنگ فارسی هوشیار
متابعت کردن
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
502