معنی پیست اسکی سرعین
حل جدول
واژه پیشنهادی
پیست اسکی فریدونشهر
پیست اسکی ارومیه
خوشاکو
بزرگترین پیست اسکی جنوب شرق ایران
پیست اسکی سیرچ در کرمان
لغت نامه دهخدا
پیست. (ص) پیس. ابرص. شخصی که علت برص و جذام داشته باشد. (آنندراج) (برهان). || مبروص.
پیست. (فرانسوی، اِ) محوطه یا میدانی برای دو یا اسب دوانی یا بازی. || فضا و محلی مسطح اعم از مسقف یا غیرمسقف برای رقص.
اسکی
اسکی. [اَ] (ترکی، ص) قدیم. || کهنه. مندرس:
آن پسر پاره دوز شب همه شب تا بروز
بانگ کند چون خروز اسکی بابوش کیمده وار.
مولوی.
اسکی. [اِ] (اِخ) رجوع باسکیا شود.
اسکی. [اِ] (فرانسوی، اِ) آلت چوبین برای سریدن روی برف. پاچله.
اسکی. [اَ] (اِخ) یکی از طوایف ساکن آمل. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 36).
فرهنگ فارسی هوشیار
آلتی چوبین برای سر خوردن روی برف، اسکی بازی
فرهنگ عمید
میدان یا محلی که برای ورزش یا رقص آماده کرده باشند،
معادل ابجد
953