معنی پیشه و هنر و کار خوب
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) شغل و صنعت حرفه و صنعت. یا وزارت پیشه و هنر. وزارت صناعت.
پیشه کار
(صفت) پیشه ور صانع صنعت کار صنعتگر: بدو گفت کای گازر پیشه کار خ به پیشه روان را پر اندیشه دار خ (شا) یکی پیشه کار و دگر کشت و رز یکی آنکه پیمود فرسنگ ومرز. (شا)
هنر پیشه
(صفت) هنرمند صنعتگر، هنرمندی که حرفه اش بازی درصحنه نمایش است آکتور جمع: هنرپیشگان.
حل جدول
اردم
کار و هنر خوب
اردم
پیشه و هنر
اردم
کار و پیشه
شغل، اردم
شغل
اردم
پیشه و کار
صنعت
لغت نامه دهخدا
پیشه وهنر. [ش َ / ش ِ وَ هَُ ن َ] (اِ مرکب) شغل و صنعت. || وزارت پیشه و هنر، نامی که وزارت صناعت را دادند. (از لغات مصوب فرهنگستان ایران).
پیشه کار
پیشه کار. [ش َ / ش ِ] (ص مرکب) (از: پیشه + کار، مزید مؤخری که مبالغه ٔ شغلی را رساند) صنعتگر. صنعتکار. استادکار. پیشه ور. پیشه گر:
یکی پیشه کار و دگر کشت ورز
یکی آنکه پیمود فرسنگ و مرز.
فردوسی.
ز هر پیشه کار و ز هر میوه دار
دراو آفریده ست پروردگار.
فردوسی.
چنان دارد از هر دری پیشه کار
که در پیشه هر یک ندارند یار.
اسدی.
ز هر پیشه کاید جهان را بکار
گزین کرد صد صد همه پیشه کار.
نظامی.
پیشه کاران خاص توافلاک
خار و خاشاک صحن تو خاشاک.
(از ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 58).
بهتر از پیشه نیست گردانند
پیشه کاران راست مردانند
خنک آن پیشه کار حاجتمند
بکم و بیش از این جهان خرسند
گشته قانع به رزق و روزی خویش
دست در کار کرده سر در پیش.
اوحدی.
خوب کار
خوب کار. (ص مرکب) نکوکار. نیک کردار. نکورفتار:
همیشه تا نبود خوب کار چون بدکار
چنان کجا نبود نیکخواه چون بدخواه...
فرخی.
آن خدای خوب کار بردبار
هدیه ها را می دهد در انتظار.
مولوی.
خوب کاران او چو کشت کنند
گاو در خرمن بهشت کنند.
اوحدی.
فارسی به عربی
صناعه
واژه پیشنهادی
شغل
معادل ابجد
1413