معنی پیشینه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
قدیم، دیرینه، نخستین، اولین، سابقه. [خوانش: (نِ) (اِمر.)]
فرهنگ عمید
سابقه،
[قدیمی] پیشین، سابق،
[قدیمی] دیرینه،
[جمع: پیشینگان] [قدیمی] کسی که در سالهای گذشته بوده و سابقاً میزیسته،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیشین، دیرینه، سابق، سلف، قبلی، قدیم، پرونده، سابقه، ماسبق
فارسی به عربی
تاریخ، ماضی
فرهنگ فارسی هوشیار
دیرینه، سابق
فارسی به آلمانی
Beendet, Geschichte (f), Vergangen, Vergangenheit (f), Vorbei, Vorgeschichte (f), Vorüber
معادل ابجد
377