معنی پین
لغت نامه دهخدا
پین. (اِ) در اصطلاح بنائی، مقداری به پهنای یک آجر: یک پین باید از زمین را کند. مخفف پینه. || ریختگی و گلی که در قنات پیدا شود و مانع جریان و زهیدن آب شود.
- پین پین برداشتن، تنقیه ٔ کاریز از پین.
پین. [پ ِ] (اِخ) توماس. روزنامه نگار انگلیسی که به تبعیت دولت فرانسه درآمد و بر اثر اقداماتی که برای دفاع از افکار جدید بعمل آورد بعضویت مجلس کنوانسیون انتخاب شد. (1737- 1809 م.).
پین. (اِخ) نام دهی ازتوابع کاشان. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان مافروخی ص 38).
حل جدول
خار
فارسی به انگلیسی
Pin
فرهنگ فارسی هوشیار
مقداری بپهنای یک آجر: یک پین باید این زمین راند، ریختگی و گلی که در فنات پیدا شود و مانع جریان و زهیدن آب گردد. یا پین پین برداشتن. تنقیه کاریزاز پین.
معادل ابجد
62