معنی پیچ خوردن

لغت نامه دهخدا

پیچ خوردن

پیچ خوردن. [خوَرْ / خُرْ دَ] (مص مرکب) پیچیدن. (... پا یا دست یا روده) خمیدگی پیدا آمدن در آن. اندکی از جای اصلی بیکسو شدن استخوان یا رگ یا روده و جز آن. پیتلی خوردن. پیت خوردن (در تداول مردم قزوین). || گردیدن. منحرف شدن. پیچیدن: از سر کوچه پیچ خوردم و او را دیدم. || تاب برداشتن تابیدن. کج شدن (در چوب و میله ٔ آهنی و جز آن).

حل جدول

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

پیچ خوردن

التواء، حلقه، مفتاح

فرهنگ فارسی هوشیار

پیچ خوردن

(مصدر) پیچیدن (دست وپا روده و مانندآن) خمیدگی پیدا آمدن در چیزی، گردیدنمنحرف شدن:از سر کوچه پیچ خورد دیگر او را ندیدم، تاب برداشتن کج شدن (چوب میله آهنی و جز آن) .

فارسی به آلمانی

پیچ خوردن

Verstauchung (f)

معادل ابجد

پیچ خوردن

875

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری