معنی پیگیری و فعالیت
حل جدول
لغت نامه دهخدا
فعالیت. [ف َع ْ عا لی ی َ] (ع مص جعلی، اِمص) کوشش. (فرهنگ فارسی معین).
- فعالیت به خرج دادن، کوشیدن. کوشش کردن. (ازفرهنگ فارسی معین).
- فعالیت داشتن، کوشش کردن. (فرهنگ فارسی معین).
- فعالیت کردن، کوشیدن.
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیجویی، تعاقب، تعقیب، ردجویی، ردگیری، سراغ
فارسی به عربی
مسعی
واژه پیشنهادی
اصرار
فرهنگ واژههای فارسی سره
کوشش، تکاپو، کار و جنبش، کنشگری، کنش وری
فرهنگ معین
(فَ یَّ) [ازع.] (مص جع.) کوشش.
کلمات بیگانه به فارسی
تکاپو، کار وجنبش
فرهنگ فارسی هوشیار
کوشش، پر کاری
معادل ابجد
849