معنی چارچوب زیر درخت مو
حل جدول
لغت نامه دهخدا
چارچوب. (اِ مرکب) هر چهارچوب دروازه یعنی هر دو چوب بالائین و فرودین و هر دو چوب بازوی در. (آنندراج). چارچوب در. چارچوبه. حاشیه ٔ چوبین در که دو مصراع یا لت [ت ِ] در یک لته در آن جای گیرد. دریواس. (برهان). || چهار قطعه چوبی که در حاشیه ٔ چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء).
- چارچوب عکس، قاب عکس.
|| مجازاً به معنی چارستون بدن آمده است:
پیش از این کاین چارچوب جسم چون مهرم بسوخت
سقف نه گردون ز آه عاشقان پردود بود.
ناصرخسرو؟ (از آنندراج).
و رجوع به چهارچوب شود.
چارچوب فطرت
چارچوب فطرت. [ب ِ ف ِ رَ] (اِ مرکب) عناصر اربعه. (آنندراج).
مترادف و متضاد زبان فارسی
چهارچوب، چهارچوبه، چارچوبه، قالب، کادر، اسکلت، بدنه، قاب، حیطه، قلمرو
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) چهار چوب.
فرهنگ عمید
چهارچوب
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
1682