معنی چاق شدن
لغت نامه دهخدا
چاق شدن. [ش ُدَ] (مص مرکب) فربه گشتن. فربی شدن. تنومند شدن.
- امثال:
سگ که چاق شد قورمه اش نمیکنند، یا سگ که چاق شد گوشتش را نباید خورد، مثلی عامیانه است در مورد سفله ای که خداوند هستی شود و نااهلی یا نالایقی که بمقام و منزلتی رسد.
|| شفا یافتن. تندرست شدن. سالم شدن.
- چاق شدن کمانچه، خشک شدن و کوک شدن آن است به مجاز:
کمانش چو ماه نو از آب و تاب
شده چاق بر آتش آفتاب.
ملاطغرا (از آنندراج).
حل جدول
سمن
مترادف و متضاد زبان فارسی
فربه شدن، گوشتالو شدن،
(متضاد) لاغر شدن، پروار شدن، پرواری شدن،
(متضاد) لاغر شدن، بهبود یافتن، بهشدن، معالجه شدن
فارسی به انگلیسی
Batten, Fatten
فارسی به عربی
سمن، مجموعه
فارسی به ایتالیایی
ingrassare
واژه پیشنهادی
گوشت آوردن
معادل ابجد
458