معنی چاپلوسی

لغت نامه دهخدا

چاپلوسی

چاپلوسی. (حامص) تملق. چرب زبانی. خوشامدگویی. دُم لیسه. کرنش. ذَملَقه، چاپلوسی و با همدیگر نرمی نمودن. مَلِق، چاپلوسی و دوستی و نرمی بسیار کردن و به زبان بخشیدن نه به دل. (منتهی الارب): بر درگاه پادشاه چاپلوسی و چرب زبانی کردن. (کلیله ودمنه).
چو ویسه فتنه ای در شهدبوسی
چو دایه آیتی در چاپلوس.
نظامی (خسرو و شیرین).
بر در خرگه، سگان ترکمان
چاپلوسی کرده پیش میهمان.
مولوی.
به دلداری و چاپلوسی و فن
کشیدش سوی خانه ٔ خویشتن.
سعدی (بوستان).
از هواداری ما و تو چو مستغنی است یار
ای رقیب این چاپلوسی و لوندی تا بکی ؟.
کمال خجندی.

فرهنگ عمید

چاپلوسی

چرب‌زبانی، تملق،

حل جدول

چاپلوسی

تملق، چرب زبانی، مجیزگویی، مداهنه

تملق

خوش رقصی

لوسانه

مداهنه

مترادف و متضاد زبان فارسی

چاپلوسی

تبصبص، تصلف، تملق، چرب‌زبانی، مداهنه، دم‌لابه، کرنش، دم‌لیسه، خایه‌مالی، مجیزگویی، کرنش‌گری،

فارسی به انگلیسی

چاپلوسی‌

Flattery, Lip Service, Obsequiousness, Subservience, Sycophancy

فارسی به عربی

چاپلوسی

تملق، داهن، دهن، مداهنه

فرهنگ فارسی هوشیار

چاپلوسی

عمل چاپلوس تملق.

فارسی به آلمانی

چاپلوسی

Fett (n), Fetten, Schmeicheln [verb], Schmiere (f), Schmieren

واژه پیشنهادی

چاپلوسی

لامانی

معادل ابجد

چاپلوسی

112

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری