معنی چاپ کردن
لغت نامه دهخدا
چاپ کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) چاپ زدن. طبع کردن. بطبع رسانیدن. باسمه کردن. و رجوع به باسمه کردن شود.
حل جدول
طبع
مترادف و متضاد زبان فارسی
طبع کردن، بهطبع رساندن، به چاپ رساندن، منتشر کردن
فارسی به انگلیسی
Compose, Issue, Print, Publication, Publish, Run
فارسی به ترکی
tabetmek, basmak
فارسی به عربی
انشر، طبعه
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) نقش کردن نوشته ها و تصاویر روی کاغذ باآلات و ابزار مخصوص طبع کردن.
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Bekanntgeben, Herausbringen, Herausgeben, Publizieren, Druck (m), Drucken, Fotoabzug (m)
معادل ابجد
280