معنی چراغک
لغت نامه دهخدا
چراغک. [چ َ / چ ِ غ َ] (اِ مصغر) چراغ باشد. (برهان) (آنندراج). مصغر چراغ، یعنی چراغ کوچک. (ناظم الاطباء). چراغ خرد. || کرم شب تاب را نیز گویند، و عرب آنرا«ولدالزنا» خوانند، گویند چون ستاره ٔ سهیل طالع شود او بمیرد. (برهان) (آنندراج). کرم شب تاب. (ناظم الاطباء). چراغله. کرمکی که بشب مانند چراغ تابان باشد. شب تاب. شب چراغ. شب چراغک. کرم شب چراغ. رجوع به چراغله و کرم شب تاب شود.
فرهنگ معین
(چِ غَ) (اِمصغ.) کرم شب تاب.
فرهنگ عمید
چراغ کوچک،
(زیستشناسی) [قدیمی، مجاز] =کرم * کرم شبتاب
حل جدول
معادل فارسی وارمر
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) مصغر چراغ -. 2 کرم شب تاب شبچراغک چراغینه.
معادل ابجد
1224