معنی چرب زبان
لغت نامه دهخدا
چرب زبان. [چ َ زَ] (ص مرکب) کسی را گویند که به سخنان خوش دل مردم را بجانب خود راغب گرداند و مردم را از خود کند. (برهان) (ناظم الاطباء).کنایه از کسی باشد که بسخنان خوش دل مردم را بجانب خود راغب سازد. (انجمن آرا) (آنندراج). شیرین گفتار. (فرهنگ نظام). چرب سخن. چرب گو. خوش سخن. خوش زبان. چرب گوی. بُزاع. حُداد. حَدید. خَلیف. عَذِق. لَوذَع. مِدرَه. (منتهی الارب): خردمند چرب زبان اگر خواهد حقی را در لباس باطل بیرون آرد. (کلیله و دمنه).
ای ترسخن چرب زبان ز آتش عشقت
من آب شدم، آب ز روغن چه نویسد.
خاقانی.
چرب زبان گشتم از آن فربهی
طبع ز شادی پر و از غم تهی.
نظامی.
|| کنایه از چاپلوس. (برهان) متملق. پشت هم انداز. || فریب دهنده هم هست. (برهان). فریبنده بود. (انجمن آرا) (آنندراج). فریب دهنده. (ناظم الاطباء). کسی که با زبان نرم و شیرین مردم را فریب دهد. (فرهنگ نظام). || بلیغ و فصیح و زبان آور. (ناظم الاطباء). رجوع به چرب سخن و چرب گفتار و چرب گو شود.
فرهنگ معین
شیرین زبان، چاپلوس. [خوانش: (~. زَ) (ص مر.)]
فرهنگ عمید
کسی که با سخنان خوش و شیرین مردم را به خود راغب و مهربان سازد، شیرینزبان، خوشسخن،
چاپلوس، متملق،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Flatterer, Glib, Smoothie, Toady
فارسی به عربی
خصله
فرهنگ فارسی هوشیار
شیرین زبان، خوش سخن
معادل ابجد
265