معنی چریکی
لغت نامه دهخدا
چریکی. [چ َ / چ ِ] (ص نسبی، اِ) منسوب به چریک. مردم چریک. ج، چریکیان: دیگر باید که جماعت چریکیان با املاک و زمین ملاک وارباب و اوقاف تعلق نسازند. (تاریخ غازانی ص 306). و این چریکیان زراعت آنجا به اسیران و غلامان خود کرده باشند. (تاریخ غازانی ص 306). رجوع به چریک شود.
چریکی. [چ ِ] (اِخ) دهی از دهستان جهانگیری بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 45هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان، کنار راه مسجدسلیمان به لالی واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از چشمه محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، گله داری و کارگری شرکت نفت وراهش شوسه است. ساکنین این آبادی از طایفه ٔ هفت لنگ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
حل جدول
جنگهای نامنظم
مترادف و متضاد زبان فارسی
مربوط به چریک، چریکوار، جنگهای نامنظم
فارسی به انگلیسی
Partisan
معادل ابجد
243