معنی چشم تنگ
لغت نامه دهخدا
چشم تنگ. [چ َ / چ ِ م ِ ت َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از چشم تنگ بین و حریص و آزمند. کنایه از چشمی که همه چیز را کم و اندک بیند:
گفت چشم تنگ دنیادار را
یا قناعت پر کند یا خاک گور.
سعدی.
|| چشم ترک. چشم غیرفراخ. چشمی نظیر چشم مغولان و ترکان.
چشم تنگ. [چ َ / چ ِ ت َ] (ص مرکب) تنگ چشم. نظرتنگ. بخیل و حسود. رجوع به چشم تنگی شود. || کنایه از ترکان و مغولان که چشمان تنگ دارند:
گفت کای چشم تنگ تاتاری
صید ما را بچشم می ناری ؟
نظامی.
فرهنگ معین
بخیل، حسود. [خوانش: (~. تَ) (ص مر.)]
فرهنگ عمید
بخیل، حسود، نظرتنگ،
حل جدول
بخیل و حسود
فارسی به انگلیسی
Illiberal, Petty, Skinflint, Ungenerous
فارسی به عربی
بخیل
گویش مازندرانی
بخیل – خسیس
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) بخیل، حسود.
معادل ابجد
813