معنی چهارباغ
لغت نامه دهخدا
چهارباغ. [چ َ / چ ِ] (اِ مرکب) نام آهنگی در موسیقی. چهارپاره. رجوع به ذیل کلمه ٔ آهنگ شود.
چهارباغ. [چ َ / چ ِ] (اِ مرکب) اصطلاحی بوده است.شاید مانند چهارخیابان امروز؟ (یادداشت مؤلف): چارباغ. رجوع به چارباغ شود: آنسال مقام افتاد به نشابور خواست که دیگر زمین خرد تا برای چهارباغ باشد و به ده هزار درم بخرید از سه کدخدای. (تاریخ بیهقی چ ادیب 621). و دیگر از در ریگستان تا دشتک بتمام خانه های موزون منقش عالی سنگین و مهمانخانه های مصور و چهارباغهای خوش و سرحوضهای نیکو... و در این چهارباغها میوه های الوان فراوان... (تاریخ بخارا33).
چهارباغ. [چ َ] (اِخ) نام خیابان وسیعی است در شهر اصفهان که از محاذی مغرب عمارت چهل ستون به طرف جنوب ممتد است و از جمله اماکن تاریخی ایران میباشد. رجوع به چارباغ اصفهان شود.
چهارباغ. [چ َ] (اِخ) دهی است از بخش خوانسار شهرستان گلپایگان. 720 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود محصولش غلات، تنباکو و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
چهارباغ. [چ َ] (اِخ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور، 125 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
حل جدول
مدرسه تاریخی اصفهان
معادل ابجد
1212