معنی ژان رنو

حل جدول

ژان رنو

بازیگر فیلم رمز داوینچی

بازیگر فیلم لئون


رنو

شرکت خودروسازی فرانسوی

شرکت خودرو سازی فرانسوی

لغت نامه دهخدا

رنو

رنو. [رَ ن ُوو] (ع ص) مرد پیوسته بسوی چیزی نگرنده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). || آنکه سخن کسی را به رغبت تمام بشنود و خوش آیدش و گویند: هو رنو فلانه؛ یعنی پیوسته بسوی او می نگرد و به سخن او برغبت گوش می کند و خوشش می آید. (از منتهی الارب). مردی که سخن زنان را با میل تمام گوش کند و به اعجاب آید و گویند: «هو رنوها». (از اقرب الموارد).

رنو. [رُ ن ُوو] (ع مص) پیوسته نگریستن. (تاج المصادر بیهقی). پیوسته بسکون چشم نگریستن. (منتهی الارب). ادامه دادن نظر را به سوی کسی بسکون چشم. (از اقرب الموارد). رَنا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || لهو و لعب با شغل دل و شغل بینایی و غلبه ٔ هوی. (از منتهی الارب). طرب کردن با اشتغال دل و چشم و غلبه ٔ هوی. (از اقرب الموارد). || شادمان گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). || رنو از چیزی، تغافل از آن چیز. (از اقرب الموارد).

رنو. [رِ ن ُ] (اِخ) رودی است در شمال ایتالیا که در ایالت توسکانا از کوههای آپنین سرچشمه می گیرد و بسوی شمال شرقی پیش می آید. طول آن در حدود 180 هزار گز است و در فصول بارانی بسیار پرآب است.


ژان

ژان. (اِخ) یا ژان گری. رجوع به گری شود.

ژان. (اِخ) کنت آرمانیاک. رجوع به آرمانیاک شود.

ژان. (اِخ) شارل ماری ایزیدر. نام شاهزاده ٔ بوربونی (1824-1887 م.).

ژان. (اِخ) نام پادشاه دانمارک و سوئد و نروژ (1455-1513 م.).

ژان. (اِخ) ملکه ٔ فرانسه (1326-1360 م.). دختر گیوم سیزدهم کنت دُوِرنی و بولنی.

ژان. (اِخ) دوک دآلنسن. متولد در 1409 و متوفی در پاریس بسال 1476 م.

ژان. (اِخ) اتو. عالم فقه اللغه و باستان شناس و مورخ آلمانی (1813- 1869 م.).

فرهنگ فارسی هوشیار

رنو

‎ شاد، یکسان

معادل ابجد

ژان رنو

1307

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری