معنی ژان پل سارتر
حل جدول
برنده نوبل ادبیات در سال 1964 میلادی
سخن بزرگان
بی دانش، نه می توان امیدوار بود نه ناامید.
انسان محکوم است که آزاد باشد، چرا که به محض پرتاب شدن به این دنیا، مسئول کارهای خویش است.
ناامیدی کامل می تواند در کنار درخشان ترین نوآوری ها به سر بَرَد. از کار افتادگی و شکوفایی، یکدیگر را جذب می کنند.
بشر آفریننده ی ارزشها است.
مردم از هر چیزی سخن می گویند، به ویژه از آنچه درباره اش هیچ نمی دانند.
گوشه گیری و کاهلی، روش کسانی است که می گویند: آنچه را که من نمی توانم کرد دیگران می توانند.
کسی که دروغ می گوید و با گفتن اینکه همه ی مردم چنین نمی کنند، برای خود عذری می تراشد، کسی است که با وجدان خود بر سر ستیز است.
هیچ کس نمی تواند آزادی خود را هدف خویش سازد، مگر اینکه آزادی دیگران را نیز به همان گونه هدف خود قرار دهد.
همیشه باید اخلاق را آفرید و ابداع کرد.
بشر از ابتدا موجود ساخته و پرداخته ای نیست؛ بلکه با برگزیدن اخلاق خود، خویشتن را می سازد.
نبوغ، جوهر تفکر است.
من همیشه می توانم آزادانه انتخاب کنم، اما باید بدانم که اگر انتخاب نکنم، باز هم انتخابی کرده ام.
از همه اندوهگین تر شخصی است که از همه بیشتر می خندد.
همه نیاز به زمان دارند. آدم نباید پیش از اینکه بداند چه می گوید، نتیجه گیری کند.
هر کس نیازمند دوستانی است.
کمابیش کسی نیست که بخش کوچکی از زندگی را چنان که در گذشته بود، در وجود خود به دوش نکشد.
شاید بزرگترین دشواری، همین باشد؛ زندگی چنان که ما می شناختیم پایان یافته، ولی هنوز کسی نیست که بداند چه چیزی جای آن را گرفته است.
تصمیم هایی وجود دارد که هیچ کس نباید ناگزیر به گرفتن شان شود.
بشر، محکوم است، زیرا خود را نیافریده و در عین حال، آزاد است، زیرا همین که پا به جهان گذاشت مسئول همه ی کارهایی است که انجام می دهد.
بشر هیچ نیست، مگر آنچه از خود می سازد.
بشر وجود ندارد، مگر در حدی که طرح های خود را تحقق می بخشد. بنابراین، جز مجموعه ی اعمال خود، جز زندگانی خود، هیچ نیست.
بشر جاودانه بیرون از خویشتن است. بشر با پی ریزی "طرح" خود در جهانی بیرون از خویش و با محو شدن در چنین جهانی، بشر و بشریت را به وجود می آورد.
برای زنده ماندن، باید خودت را از درون بکُشی؛ از این رو بیشتر آدمها همه چیز را رها کرده اند، چون می دانند که هر اندازه هم تلاش کنند، سرانجام می بازند و زمانی که به این نقطه رسیدی، هر گونه مبارزه ای بیهوده است.
آنچه به بشر امکان زندگی می دهد، تنها عمل است.
آنچه آدمی را سست عنصر می سازد، عمل گریز یا تسلیم است.
آدم باید به این امر خو بگیرد که به کمترین ها خرسند باشد. هرچه کمتر بخواهی، با چیزهای کمتری خشنود می شوی و هر اندازه نیازهایت را کم کنی، امور زندگی ات بهتر خواهد شد.
فقرا نمی دانند که تنها دلیل آنها برای زندگی، تمایل ما به تظاهر در برخورداری از فضیلت سخاوت است.
من هنگامی آزادم که همه ی جهانیان آزاد باشند؛ تا هنگامی که یک نفر اسیر در جهان هست، آزادی وجود ندارد.
هر بار که می پنداری پاسخ پرسشی را یافته ای، پی می بری که آن پرسش، هیچ مفهومی ندارد.
همه چیز کشف شده است، مگر چگونه زیستن.
تاریخ یک ماشین خودکار و بی راننده نیست و به تنهایی استقلال ندارد، بلکه تاریخ همان خواهد شد که ما می خواهیم.
انسان مجموعه ای از آنچه دارد نیست، بلکه مجموعه ای است از آنچه هنوز ندارد، اما می تواند داشته باشد.
هیچ چیز برای ما خوب نمی تواند بود، مگر آنکه برای همگان خوب باشد.
وقتی ثروتمندان جنگ به پا می کنند، این فقرا هستند که می میرند.
همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می گویم بر پیران هم!
حقیقتی وجود ندارد، جز در عمل.
فلسفه ی متکی به احتمالات که وابسته به حقیقتی نباشد، محکوم به نیستی است.
هیچ کس نمی داند در زمانهای بحرانی، وفاداری به کدام سو رو می کند.
هرگز دری را نزن، مگر اینکه بدانی در آن سویش چه می گذرد.
همه ی چیزهای زیبایی را که می بینی، به ذهن بسپار، تا همیشه با تو باشند، حتی در زمانهایی که آنها را نمی توانی ببینی.
زمانی که (توهم جاودان بودن) را از دست بدهی، زندگی هم معنایش را از دست می دهد.
هنگامی که امید می میرد، هنگامی که می بینی کمترین امکان امیدوار بودن را از دست داده ای، فضای خالی را با رؤیا، اندیشه های کوچکِ بچگانه و داستانها پر می کنی تا بتوانی به زندگی ادامه بدهی.
معادل ابجد
1944