معنی ژرف بین
لغت نامه دهخدا
ژرف بین. [ژَ] (نف مرکب) متعمق. باریک بین. غوررس. عمیق. نافذالنظر. تیزچشم. تیزبین. ژرف اندیش. ژرف نگاه. ژرف نگر:
چه بیند بدین اندرون ژرف بین
چه گوئی تو ای فیلسوف اندر این.
ابوشکور.
یکی ژرف بین است شاه یمن
که چون او نباشد به هر انجمن.
فردوسی.
ز هر کشوری مردم ژرف بین
که استاد یابی بدین برگزین.
فردوسی.
چونیکو ببیند دل ژرف بین
در این نیست جز حکم جان آفرین.
فردوسی.
یکی چاره آورد از دل بجای
که بد ژرف بین او به تدبیر و رای.
فردوسی.
فرهنگ معین
(~.) (ص فا.) آن که به مسایل به دقت می نگرد.
فرهنگ عمید
کسی که در امری غوررسی کرده و پایان آن را در نظر میگیرد، ژرفنگر، باریکبین، تیزبین،
حل جدول
آنکه در امور تعمق کند
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنکه در امور تعمق کند عمیق.
معادل ابجد
1342