معنی ژو
لغت نامه دهخدا
ژو. [ژَ /ژُو] (اِ) دریا بود. (لغت نامه ٔ اسدی):
مرد ملاح تیز اندک رو
راند بر باد کشتی اندر ژو.
عنصری.
ژو. (اِخ) نام قلعه ٔ دوب در مرز فرانسه و سویس در چهارکیلومتری پونتارلیه.
ژو. [ژُوْ] (اِخ) پُل. نام مورخ ایتالیائی. مولد کُم (1483-1552 م.).
فرهنگ معین
(ژُ) (اِ.) دریا.
فرهنگ عمید
دریا: مرد ملاح تیز اندکرو / راند بر باد کشتی اندر ژو (عنصری: ۳۶۹)،
حل جدول
گویش مازندرانی
صوتی برای تحریک گاو نر به مبارزه
فرهنگ فارسی هوشیار
دریا
معادل ابجد
1006