معنی کارآگاه داستانهای پلیسی ژرژسیمنون

فرهنگ معین

کارآگاه

مخبر، جاسوس، پلیسی که لباس شخصی به تن می کند. [خوانش: (ص مر.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

پلیسی

پاسبانیک (صفت) منسوب به پلیس: داستان پلیسی.


کارآگاه

هوشیار و آگاه از کار، خبره، پلیس مخفی، بازرس، پلیس خفیه

لغت نامه دهخدا

کارآگاه

کارآگاه. (ص مرکب) کارآگه. منهی باشد که اخبار باز رساند. (صحاح الفرس). کسی را گویند که از حقیقت کار آگاه و باخبر باشد و مردم صاحب فراست و منهی را نیز گویند یعنی مردمی که اخبار باطراف برسانند و قاصد و جاسوس رانیز گفته اند. (برهان). هوشیار و آگاه از کار و بمعنی منهی که اخبار باز رساند. (انجمن آرای ناصری). منهی. خبره. پلیس مخفی. (فرهنگستان). مشرف. بازرس آگاهی. پلیس خفیه:
در فضای شرق و غرب از حزم او
سال و مه منهی و کارآگاه باد.
ابوالفرج رونی.
سوی جاهش سهم غیرت تیز تاز
چون خرد منهی و کارآگاه باد.
سنائی.
|| منجم را نیز کارآگاه میگویند. (برهان) (ناظم الاطباء). || مورخ. (ناظم الاطباء). || صیرفی. (یادداشت بخط دهخدا). || اصحاب فراست و اهل تجربه. (برهان).

فرهنگ عمید

کارآگاه

کسی که از حقیقت و چگونگی کاری و امری باخبر است،
(اسم) کارمند ادارۀ آگاهی، پلیس مخفی،
(اسم) [مجاز] جاسوس،
(اسم) [قدیمی] منجم،
[قدیمی] خبردهنده،

مترادف و متضاد زبان فارسی

کارآگاه

بازرس، جاسوس، مفتش، منهی، باخبر، مطلع

تعبیر خواب

کارآگاه

اگر خواب ببینید کارآگاهی از شما بازجویی می کند و نسبت به اتهاماتی که به شما می زند بی گناه اید، دلالت بر آن دارد که روز به روز بر ثروت و افتخارات شما افزوده می شود. اما اگر در خواب احساس کنید بی گناه نیستید، دلالت بر آن دارد که آبروی شما به خطر می افتد و دوستان به شما پشت می کنند.
- آنلی بیتون

معادل ابجد

کارآگاه داستانهای پلیسی ژرژسیمنون

3308

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری