معنی کارآگاه داستان های پلیسی سرآرتور کنان دویل
حل جدول
شرلوک هولمز
کارآگاه داستانهای پلیسی سرآرتور کنان دویل
شرلوک هولمز
کارآگاه داستان های پلیسی آگاتاکریستی
خانم مارپل، هرکول پوآرو
خانم مارپل
هرکول پوآرو
کارآگاه داستان های پلیسی ژرژسیمنون
بازرس مگره
کارآگاه داستان های پلیسی جان باکن
ریچاردهنی
کارآگاه داستان های پلیسی ژرژ سیمنون
بازرس مگره
کارآگاه سریال پلیسی
ستوان کلمبو
شرلوک هولمز
کارآگاه داستان های پلیسی سرآرتور کنان دویل
بانوی کارآگاه داستان های پلیسی آگاتا کریستی
خانم مارپل
کارآگاه داستانهای پلیسی ژرژسیمنون
بازرس مگره
فرهنگ فارسی هوشیار
پاسبانیک (صفت) منسوب به پلیس: داستان پلیسی.
فرهنگ معین
مخبر، جاسوس، پلیسی که لباس شخصی به تن می کند. [خوانش: (ص مر.)]
لغت نامه دهخدا
کارآگاه. (ص مرکب) کارآگه. منهی باشد که اخبار باز رساند. (صحاح الفرس). کسی را گویند که از حقیقت کار آگاه و باخبر باشد و مردم صاحب فراست و منهی را نیز گویند یعنی مردمی که اخبار باطراف برسانند و قاصد و جاسوس رانیز گفته اند. (برهان). هوشیار و آگاه از کار و بمعنی منهی که اخبار باز رساند. (انجمن آرای ناصری). منهی. خبره. پلیس مخفی. (فرهنگستان). مشرف. بازرس آگاهی. پلیس خفیه:
در فضای شرق و غرب از حزم او
سال و مه منهی و کارآگاه باد.
ابوالفرج رونی.
سوی جاهش سهم غیرت تیز تاز
چون خرد منهی و کارآگاه باد.
سنائی.
|| منجم را نیز کارآگاه میگویند. (برهان) (ناظم الاطباء). || مورخ. (ناظم الاطباء). || صیرفی. (یادداشت بخط دهخدا). || اصحاب فراست و اهل تجربه. (برهان).
معادل ابجد
2130