معنی کارل لند اشتاینر (اتریش)

حل جدول

کارل لند اشتاینر (اتریش)

برنده نوبل پزشکی در سال 1930 میلادی


کارل لند اشتاینر

برنده نوبل پزشکی در سال 1930 میلادی

لغت نامه دهخدا

لند

لند. [ل ُ] (اِخ) نام شهری از سوئد جنوبی، دارای 23000 تن سکنه و دانشگاهی مشهور.

لند. [ل َ] (اِ) پسر که مقابل دختر است. || آلت تناسل را گویند و به زبان هندی نیز آلت تناسل باشد. (برهان). شرم مرد:
یا ایها اللوند مرا پای خاست لند.
(از فهرست دیوان سوزنی).
توئی که لندی و سیکی به هندوی و به ترکی
توئی که... و ایری به فارسی و به تازی.
سوزنی.

لند. [ل ِ] (اِخ) دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری، واقع در 48هزارگزی شمال خاوری کیاسر. کوهستانی، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 200 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و ارزن. شغل اهالی زراعت و مختصرگله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است. گله داران زمستان به قشلاق قره طقان میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به لندر و مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 130 شود.

لند. [ل ُ] (اِمص) اسم از لندیدن به معنی زیر لب سخن گفتن. ژکیدن و آهسته در زیر لب سخن گفتن از روی قهر و غضب و غصه. (برهان). دندیدن. سخن کردن باشد از خشم و غضب در زیر لب و آن را دندیدن و ژکیدن گویند. (جهانگیری). صاحب آنندراج گوید: مولوی در قصه ٔ خضر و موسی و خراب کردن دیوار و دوباره ساختن و آب و خاک آوردن موسی گفته:
برد فرمانش ولی لندش فزود
کاین که ما کردیم کاری هرزه بود.
و رجوع به لندش شود.
|| شکایت:
چه خیل پیاده چه خیل سوار
ز بدخواه چندان بیفکند خوار
که مر مر گرا گشت چنگال کند
شد از دست او پیش یزدان به لند.
اسدی (گرشاسب نامه ٔ اسدی).
|| (فعل امر) امر باشد به لندیدن و ژکیدن. || سخنان گزاف گفتن و لاف زدن. (برهان). لاف و گزاف. (آنندراج):
گرچه صرصر بس درختان میکند
بر گیاه سبز احسان می کند
بر ضعیفی گیاه آن باد تند
رحم کرد ای دل تو از قوت ملند.
مولوی.


لند و لند

لند و لند. [ل ُ دُ ل ُ] (اِ مرکب) غُر و غر. رجوع به لندلند و لندیدن شود.


اتریش

اتریش. [اُ] (اِخ) رجوع به اطریش شود.


کارل

کارل. [کارْرِ] (اِخ) الکسی. رجوع به «کاررل الکسی » شود. در اعلام المنجد این اسم بصورت «کاریل الکسی » آمده است.

فارسی به آلمانی

لند لند

Mother [noun]

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

لند لند

(اسم) غرغر.

فرهنگ معین

لند

پسر، آلت تناسل مرد. [خوانش: (لَ) (اِ.)]

فرهنگ عمید

لند

[مقابلِ دختر] پسر،
آلت تناسل مرد،

سخنی که زیر لب از روی خشم و اوقات‌تلخی گفته شود،
* لند‌لند: غرغر،
* لند‌لند کردن: (مصدر لازم) غرغر کردن،

معادل ابجد

کارل لند اشتاینر (اتریش)

2208

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری