معنی کاروانک
لغت نامه دهخدا
کاروانک. [کارْ / رِ ن َ] (اِ) کاردانک. چفتک. چوبینه. (رشیدی). چوبینک. چوبین. چوبنه. جفنک. جفتک. چکرنه. قرلی. چخرق. دلیجه. نام جانوری است پرنده که در کنارهای آب بنشیند. (جهانگیری). پرنده ای است گردن دراز پیوسته در کنارهای آب نشیند و بهمین معنی بجای واو دال هم آمده است و به عربی کروان گویند بر وزن رمضان. (برهان). مرغکی است درازگردن که بر لب آبها نشیند. (انجمن آرا) (آنندراج). بوتیمار و مرغ ماهیخوار. (ناظم الاطباء).
حل جدول
از پرندگان آب چَر
پرنده کنار آبزی
فلامینگو، کاروانک
از پرندگان آب چَر
فلامینگو ، کاروانک
از پرندگان آب چَر
پرندهای شبیه مرغابی
کاروانک
از پرندگان بزرگ کنارِ آبزى
کاروانک
از پرندگان کنارآبزى
کاروانک
پرنده کنار آبزی
کاروانک
از پرندگان آبچر
کاروانک
پرنده کنار ابزی
کاروانک
پرندهای شبیه به مرغابی
کاروانک
فرهنگ معین
(نَ) [معر.] (اِ.) مرغی است شبیه به مرغابی دارای منقاری دراز و بیشتر در کنار آب می نشیند، کروان.
فرهنگ عمید
معادل ابجد
298