معنی کارگاه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(اِمر.) محل ساختن چیزها، جای کار کردن کارگران.
فرهنگ عمید
کارخانه، محل کار، جای کار کردن کارگران. ٢. محل انجام کارهای هنری،
[مجاز] منسوج، پارچه،
دار قالی،
[قدیمی] دکان: ز درگه کرمت روی ناامیدی نیست / کجا رود مگس از کارگاه حلوایی (سعدی۲: ۶۷۴)،
حل جدول
معادل فارسی آتِلیه
مترادف و متضاد زبان فارسی
آتلیه، کارخانه، نگارخانه، کارگه
فارسی به انگلیسی
Shop, Studio, Tambour, Work, Workshop, Workstation, Y, Yard
فارسی به ترکی
atölye
فارسی به عربی
دکان، مخبر، ورشه
تعبیر خواب
۱ـ دیدن یک کارگاه در خواب، علامت آن است که دشمنان طرحهای شما را نابود خواهند ساخت.
۲ـ دیدن کارگاهی بزرگ در خواب، علامت آن است که در محیط کار خود فعالیت فوق العاده ای از خود نشان خواهید داد.
- آنلی بیتون
فرهنگ فارسی هوشیار
محل ساختن چیزها مخصوصاً بافتن جامه، چارچوبی که بر آن جامه کشند، طراز
فارسی به ایتالیایی
officina
فارسی به آلمانی
Geschäft (n), Laden (m), Werkstatt (f), Werkstatt (f) [noun]
معادل ابجد
247