معنی کارگردان سریال زمانی برای عاشقی
حل جدول
محمدحسین لطیفی
بازیگر خانم سریال زمانی برای عاشقی
نفیسه روشن
کارگردان سریال رسم عاشقی
سعید سلطانی
عاشقی
دلدادگی
لغت نامه دهخدا
عاشقی. [ش ِ] (حامص) عمل عاشق. شیفتگی. دلدادگی. عشق ورزیدن:
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل.
مولوی.
ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست
که چشم شوخ من ازعاشقی حذر گیرد.
سعدی.
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ٔ رندان بلاکش باشد.
حافظ.
عاشقی.[ش ِ] (اِخ) میرعلیشیر آرد: مولانا عاشقی از شهر هرات بود و قصیده را پخته میگفت از جمله اشعار اوست:
این منظری که طاق چو ابروی دلبر است
از خاک برگرفته ٔ دارای کشور است.
که در تعریف عمارت آق سرای که به دستور بوسعید بنا شده است سرود. (مجالس النفائس ص 41).
زمانی
زمانی. [زَ] (ص نسبی) منسوب به زمان. آنچه به زمان منسوب میشود. درشاهد زیر منسوب به زمان بمعنی وقت است:
دیدن آن پرده مکانی نبود
رفتن آن راه زمانی نبود.
نظامی.
- ساعت زمانی. رجوع به ساعت زمانی و زمان شود.
زمانی. [زِم ْ ما] (اِخ) محمدبن یحیی بن فیاض و اسماعیل بن عباد از محدثانند و عبداﷲبن سعید تابعی است. (از منتهی الارب).
زمانی. [زَ] (اِخ) دهی از دهستان مرکزی بخش قاین است که در شهرستان بیرجند واقع است و 391 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
بی عاشقی
بی عاشقی. [ش ِ] (حامص مرکب) (از: بی + عاشق + ی) بدون عاشقی. بی عشق ورزی:
حیف بود مردن بی عاشقی
تا نَفَسی داری و نَفْسی، بکوش.
سعدی.
رجوع به عاشقی شود.
حسین عاشقی
حسین عاشقی. [ح ُ س َ ن ِ ش ِ] (اِخ) هندی. رجوع به عاشقی هندی شود.
فرهنگ عمید
عاشق بودن، شیفتگی، دلدادگی: نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست / عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد (حافظ: ۳۲۶)،
فرهنگ فارسی هوشیار
دلدادگی، شیفتگی
فارسی به عربی
وقت
واژه پیشنهادی
ابراهیم فروزش
معادل ابجد
1599