معنی کارگردان سریال چک برگشتی
حل جدول
سیروس مقدم
بازیگر سریال چک برگشتی
هدایت هاشمی
هومن برقنورد
هدایت هاشمی، امیر جعفری، ریما رامین فر، بهاره رهنما
بازیگر چک برگشتی
صیادی
برگشتی
مرجوعی
کارگردان فیلم چک
کاظم راست گفتار
فرهنگ عمید
اهل چک، کشوری در اروپا: شاعر چک،
چانه، فک اسفل، زنخدان: چک و چانه،
نوشتهای که شخص بهوسیلۀ آن از پولی که در بانک یا نزد صراف دارد مبلغی بگیرد یا به کسی حواله میدهد، حواله،
قباله، سند: به قیصر سپارم همه یکبهیک / از این پس نوشته فرستیم و چک (فردوسی: ۸/۱۰۲)، آن بزرگان گر شوندی زنده در ایام او / چک دهندی پیش او بر بندگی و چاکری (امیرمعزی: لغتنامه: چک)،
لغت نامه دهخدا
حروف برگشتی. [ح ُ ف ِ ب َ گ َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) پیشوند برگشت. حرف عطف. دسته ٔ اول از حروف بند و بست است. رجوع به دستور جامع فرخ ص 805 و حروف عطف شود.
چک چک
چک چک. [چ ِ چ ِ] (اِ صوت) صدا و آواز سوختن فتیله ٔ چراغ است وقتی که تر باشد. (برهان) (آنندراج). آواز سوختن فتیله ٔ تر باشد. (جهانگیری). آواز سوختن فتیله ٔ تر شده. (رشیدی) (انجمن آرا). آواز و صدای سوختن فتیله ٔ چراغ وقتی که تر باشد. (ناظم الاطباء). صدائی که از سوختن فتیله ٔ تر شده ٔ چراغ برآید. جِز جِز و جیز جیز. (در تداول اهالی خراسان):
کخ کخ اندر فقیه چیست خری
چکچک اندر چراغ چیست تری.
سنایی (از فرهنگ رشیدی).
|| آواز روغن داغ شده ای که در آن آب باشد. صدای داغ شدن روغن مخلوط به آب جیز جیز. جلیز جلیز. (در تداول روستائیان خراسان).
چک چک. [چ َ چ َ] (اِ صوت) صدای چکیدن آب و امثال آن باشد. (برهان) (آنندراج). صدای چکیدن آب باشد قطره قطره. (جهانگیری). صدای چکیدن آب و مانند آن. (ناظم الاطباء). صدای پیاپی چکیدن آب. آوایی که از چکیدن قطرات پی در پی آب به گوش رسد. چیک چیک. (در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). و رجوع به چک شود || صدای برهم خوردن دندانها را نیزگویند به سبب سرمای سخت و غیر آن. (برهان) (آنندراج). صوت برهم زدن دندان باشد از سرمای سخت یا وقت طعام خوردن. (جهانگیری) (رشیدی). صدای برخورد دندانها به هم. (ناظم الاطباء). تیک تیک. (در اصطلاح روستائیان فیض آباد بخش تربت حیدریه). || صدای پیاپی خوردن شمشیر و گرز باشد بر جایی. (برهان) (آنندراج). آواز زدن گرز و شمشیر و چوب و مشت و مانند آن بود که زود زود به هم زنند و آن را چکاچاک و چکچاک نیز خوانند. (جهانگیری). همان چکاچاک یعنی آواز ضربت شمشیر وگرز و چوب و مشت و مانند آن که پی هم زنند. (رشیدی). صدای برخورد گرز و شمشیر بجایی. (ناظم الاطباء). آواز پیوسته خوردن چیزی بزرگ یا خرد بچیزی دیگر از همان نوع. صدای برخورد پیاپی دو پاره سنگ یا چوب یا دو قطعه فلز و هر چیز مانند اینها. چاک چاک و چاکاچاک و طاق طاق و تق تق و چخاچخ و چقاچاق و چقاچق:
از آنکه تا بر همسایگان خجل نشود
همی زند زن من سنگ یافه بر چخماخ
مرا ز چکچک چخماخ یافه بازرهان
فرست هیزم تا دیگ برنهد طباخ.
سوزنی.
رجوع به چاک چاک و چکاچاک و چکچاک شود.
فرهنگ معین
(~.) (اِ.) فک اسفل، چانه، چک و چانه.
فرهنگ فارسی هوشیار
مبادله باشد، نوشته ای که شخصی بوسیله آن پولی از بانک بگیرد چکه، قطره انگلیسی از پارسی چک
معادل ابجد
1752