معنی کارگردان فیلم بندرمه آلود
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
آلود. (ن مف مرخم / نف مرکب) در کلمات مرکبه از قبیل آردآلود، اشک آلود، بت آلود، تراب آلود، تهمت آلود، خاک آلود، خشم آلود، خواب آلود، خون آلود، خوی آلود، ریگ آلود، زهرآلود، سرمه آلود، شکرآلود، غرض آلود، غضب آلود، گردآلود، گِل آلود، مشک آلود، می آلود، مخفّف آلوده است:
ریشی چگونه ریشی، چون ماله ٔ بت آلود
گوئی که دوش تا روز با ریش گوه پالود.
عماره.
دو چشم موژان بودیش خوب و خواب آلود
بماند خواب و شد آن نرگسش که موژان بود.
عماره.
نهاد آن روی خوی آلود بر خاک
اَبَر شاه آفرینگر با دل پاک.
(ویس و رامین).
گفت زندگانی خداوند دراز باد روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید گوزنان نمایند که این در سخت بسته است. (تاریخ بیهقی).
هزار فتنه ٔ خوابیده را کند بیدار
دو چشم مست تو از یک نگاه خواب آلود.
سعدی.
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شدمگر
زآنکه زد بر دیده آبی روی رخشان شما.
حافظ.
حافظ بخود نپوشید این خرقه ٔ می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را.
حافظ.
القضض، ریگ آلود شدن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به آلوده شود.
غرض آلود
غرض آلود. [غ َ رَ] (ن مف مرکب) غرض آلوده. آنچه به غرض آلوده باشد. غرض آمیز: اخبار غرض آلود. سخنان غرض آلود.
خشم آلود
خشم آلود. [خ َ / خ ِ] (ن مف مرکب) غضبناک. خشمناک. (ناظم الاطباء) (آنندراج). خشمگین. غضب آلود. مغضب. (یادداشت بخط مؤلف): روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود. (تاریخ بیهقی).
قلاده نیم گسل گشت و شیر خشم آلود.
اثیرالدین اخسیکتی.
وحشی تیزچنگ خشم آلود
کز دم آتشین برآرد دود.
نظامی.
خوی آلود
خوی آلود.[خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ] (ن مف مرکب) عرق آلود. خیس از عرق. عرقدار. خوی آلوده. (یادداشت مؤلف).
پیه آلود
پیه آلود. (ن مف مرکب) بسیارپیه: و آن زن که شیر او دهد... شیر او پاک و پسندیده باید و زن تندرست و بسیار خون و گوشت آلود نه پیه آلود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
واژه پیشنهادی
بهادر اسدی
فرهنگ معین
بادکرده، ورم کرده، آماسیده روی. [خوانش: (~.) (ص مف.) = پف آلود. پف - آلود: ]
فرهنگ عمید
آلودن
آلوده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اشکآلود، خوابآلود، خونآلود، زهرآلود،
معادل ابجد
998