معنی کارگردان فیلم خوابهای دنباله دار

حل جدول

کارگردان فیلم خوابهای دنباله دار

پوران درخشنده


ستاره دنباله دار

ذوالذوابه

هالی

هر ستاره دنباله دار، هسته ای متشکل از یخ و غبار (موسوم به گلوله برفی کثیف) دارد که پهنای آن حدود 20 کیلومتر (12 مایل) است. هنگامی که این ستاره به خورشید نزدیک می گردد، هسته اش تبخیر شده و سری درخشان و دنباله ای طولانی شکل می گیرد.
بخش اعظم میلیاردها ستاره دنباله دار منظومه شمسی، در محدوده های دور دست آن قرار دارند، اما مدار بعضی از این ستارگان از نزدیکی خورشید عبور می کند و این امر موجب می شود تا شب هنگام در آسمان بخوبی دیده شوند.


کارگردان فیلم خواب های دنباله دار

پوران درخشنده


ستارگان دنباله دار

ذوات الاذناب

لغت نامه دهخدا

دنباله دار

دنباله دار. [دُم ْ ل َ / ل ِ] (نف مرکب) دم دار. (ناظم الاطباء). دارای دنبال. هر چیز که دارای دم باشد. هر چیز که دنبال و ذیل و زایده دارد.
- چشم دنباله دار، چشم سرمه کشیده ای که سیاهی سرمه از گوشه ٔ بیرونی آن تجاوز کرده باشد. (ناظم الاطباء).
- ستاره ٔ دنباله دار، ذوذنب. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). ستاره ای است که دارای دم درازاست. ذو ذنب. رجوع به ذوذنب و دنباله داران شود.
|| (ص مرکب) دراز. (ناظم الاطباء). ممتد. هر چیز که دنباله و بقیه داشته باشد: داستان دنباله دار؛ عقبه دار. (ناظم الاطباء). داستان ممتد و طولانی. و رجوع به دنباله در همه ٔ معانی شود.
- بهانه ٔ دنباله ٔدار، بهانه ٔ عقبه دار. (ناظم الاطباء).
- سرمه ٔ دنباله دار، سرمه ای که تا دیرگاهی بپاید. (ناظم الاطباء).
- مستی دنباله دار، مستی که دیرگاهی بینجامد. (ناظم الاطباء).


اختر دنباله دار

اختر دنباله دار. [اَ ت َ رِ دُم ْ ل َ / ل ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) ستاره ٔ دنباله دار. نوعی از ستارگان که دُم گونه ای دارند و عرب آنرا ذوذنب خواند:
بخال و گوشه ٔ ابروی او مبین گستاخ
که همچو اختر دنباله دار خونریز است.
صائب.
فتنه در دنباله دارد اختر دنباله دار
چون برآرد خط ز خال روی یار اندیشه کن.
صائب.


دنباله

دنباله. [دُم ْ ل َ/ ل ِ] (اِ مرکب) دم و دنب. (ناظم الاطباء). از دنبال + َه تخصیص نوع از جنس. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به دم و دمب و دنبال شود. || چیزی که شبیه به دم باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که مشابه به دنبال باشد و دنبال به معنی دم چهارپایان است، و در این صورت حرف هاء برای تشبیه باشد. (غیاث) (آنندراج).
- دنباله ٔ میوه، شاخه ٔ باریکی که میوه بدان به درخت پیوسته می باشد. (ناظم الاطباء). نایژه ٔ میوه. (از آنندراج).
|| عقب و عقبه و پی. (ناظم الاطباء). پس و عقب، و در این معنی هاء زاید است. (از غیاث) (از آنندراج). عَقِب. عَقَب. (یادداشت مؤلف): مطحه؛ دنباله ٔ سم گوسفند. (منتهی الارب)
- به دنباله ٔ کسی رفتن، تعقیب. او را تعقیب کردن. به عقب او رفتن. پیرو او گشتن. (یادداشت مؤلف):
به دنباله ٔ راستان کج مرو.
(بوستان).
آن چشم آهوانه ٔ عابدفریب بین
کش کاروان حسن به دنباله می رود.
حافظ.
- دنباله ٔ کاری را گرفتن، به دنبال آن رفتن. در تعقیب آن کار شدن. برای انجام آن رفتن. (یادداشت مؤلف):
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ٔ کار خویش گیرم.
سعدی.
- دنباله ٔ کسی، تعبیر طنزآمیز از کسی که از دیگری منفک نشود. وابسته ٔ او که دایماً ملازم وی بود. که از وی منفک نشود.
- دنباله ٔ کوه، عقب کوه. (ناظم الاطباء).
|| ذیل. (یادداشت مؤلف). انتها و ذیل هر چیز عموماً. (لغت محلی شوشتر). نوک. انتها: کسوء؛ دنباله ٔ چیزی. (منتهی الارب).
- دنباله ٔ تازیانه، نوک تازیانه. (ناظم الاطباء).
- دنباله ٔ فلاخن، پاره ای است از ابریشم که به یک طرف آن بندند تا در وقت سنگ انداختن صدا کند. (لغت محلی شوشتر).
- دنباله ٔ کتابی،ذیل آن. (یادداشت مؤلف).
- دنباله ٔ مطلبی، تذنیب. (یادداشت مؤلف).
|| تتمه؛ دنباله داشتن امری. تتمه داشتن آن. (یادداشت مؤلف). || پارچه ای که بر ریسمانی بندند و در آخر کاغذ باد آویزند تا کج به هوا نرود. (لغت محلی شوشتر).
- دنباله ٔ بادبادک، دم گونه ای که به بن وی بندند. (یادداشت مؤلف). تکه ریسمانی که جای به جای قطعات پارچه ای باریک بر آن گره زنند و به دنباله ٔبادبادک بندند تا در هوا بی چرخش و پیچش بماند.
|| پس زین. || گوشه ٔ بیرونی چشم و ماق اکبر. (ناظم الاطباء): لحاظ؛ دنباله ٔ چشم از سوی گوش. (دهار). ماقی العین، مؤخرالعین، ذنب، موق، دنباله ٔ چشم. (منتهی الارب). || سکان کشتی. (ناظم الاطباء). کوثل. خیزران کشتی. (منتهی الارب). || قبضه ٔ شمشیر و کارد. (ناظم الاطباء). سیلان و دنباله ٔ شمشیر و مانند آن. (منتهی الارب) (دهار): اشعار؛ دنباله ساختن کارد و مانند آن. (منتهی الارب). شعیره، دنباله ٔ کارد و جز آن که از سیم یا آهن و مانند آن جهت استواری دسته بر شکل جو سازند. (منتهی الارب).

فرهنگ عمید

دنباله دار

دارای دنباله، آنچه دارای دم دراز باشد،
آنچه دنباله و بقیه داشته باشد،

فرهنگ فارسی هوشیار

دنباله دار

هر چیز که دنباله و ذیل و زایده دارد

فرهنگ معین

دنباله دار

هر چیز که دنباله و بقیه داشته باشد، هر چیز که دارای دم باشد. [خوانش: (~.) (ص فا.)]


ستاره دنباله دار

(~دُ لِ) (اِمر.) جرمی ابر مانند با هسته ای نورانی که مداری متغیر به دور خورشید دارد و هنگامی که مدارش از نزدیک خورشید می گذرد دنباله ای درخشان از خود آشکار می کند.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

کارگردان فیلم خوابهای دنباله دار

1578

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری