معنی کارگردان فیلم خیابان بیست و چهارم

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

بیست بیست

بیست بیست. (ق مرکب) بیستگان. بیست تا بیست تا. به دسته های بیست تائی:
دخترکان بیست بیست خفته بهر سو
پهلو بنهاده بیست بیست بپهلو.
منوچهری.


خیابان

خیابان. (اِ) گلزار. (ناظم الاطباء). || چمن. (یادداشت مؤلف). || رسته ای که در باغ می سازند برای عبور و مرور و کنارهای آنرا گل کاری می کنند. (از ناظم الاطباء). راهی که در میان صحن چمنها باشد. (آنندراج). روشی که در باغها می سازند و در میان آن راه دارند. راه ساخته و بیشتر در میان دو صف درختان باغ. (یادداشت مؤلف). گذرگاهها که میان باغچه ها و درختها بطول و عرض باغ ترتیب دهند در برابر یکدیگر. (از انجمن آرای ناصری):
یکی باغ ماننده ٔ آسمان
خیابان آن چون ره کهکشان.
استاد (از انجمن آرای ناصری).
دل من باغبان عشق وتنهایی گلستانش
ازل دروازه ٔ باغ و ابد حد خیابانش.
(از انجمن آرای ناصری).
|| هرکوی راست و فراخ و دراز که اطراف آن درخت و گل باشد. (ناظم الاطباء). کوی. شارع. (یادداشت مؤلف). راهی ساخته شده بین دو رسته ساختمان در کنار آن و این بیشتر در شهرهاست و در بیابان راه ساخته شده ٔ بین دو قطعه از بیابان.
- خیابان بندی، احداث خیابان در شهری یا در باغی یا در هر فضائی و مکانی.
- خیابان بندی کردن، خیابان در مکانی ایجاد کردن و آن معمولاً با تسطیح کف محل عبور با سنگ فرش کردن یا آسفالت کردن یا جز آن همراه است و در دو طرف آن بیشتر درختکاری می کنند و نهر احداث می نمایند. (یادداشت مؤلف). راست ساختن خیابان به رسم معهود. (آنندراج):
خوش خیابان بندیی کردند در بستان ما.
ارادت خان واضح (از آنندراج).
- خیابان پیما، بیکاره. خیابان گرد.
- خیابان ذرع کردن، ولگردی. بیکارگی.
- خیابان سازی، احداث خیابان در مکانی. (یادداشت مؤلف).
- خیابان سازی کردن، احداث خیابان در مکانی کردن. خیابانی در فضائی بوجود آوردن. (یادداشت مؤلف).
- خیابان گرد، آنکه در حاشیه ٔ خیابانها بدون قصد و از روی بیخودی راه می رود کنایه از بیکاره.
- خیابان گردی، راه روی در خیابانها.
- || بیکاری که ملازم آن گردش در خیابانهاست.
- خیابان گردی کردن، در خیابان بدون قصد راه رفتن. حاشیه گردی در خیابانها.
- خیابان گز کردن، خیابان اندازه گرفتن. کنایه از بیکار و خیابان گرد بودن است. بیکاره راه رفتن در خیابانها.

خیابان. (اِخ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع درنه هزارگزی جنوب خاوری مشهد بر سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد به سرخس با 1261 تن سکنه. آب آن از رودخانه است و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه اتومبیل رو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


بیست

بیست. (ص) آزاردیده و زیان یافته. (ناظم الاطباء)


چهارم

چهارم. [چ َ / چ ِ رُ] (عدد ترتیبی، ص نسبی) عدد ترتیبی، که در مرتبه ٔ چهار قرار گیرد: اِرباع، چهارم به آب آمدن اشتر. (از تاج المصادربیهقی). رابِع. رابِعَه. (منتهی الارب):
چهارم علی بود جفت بتول
که او را بخوبی ستاید رسول.
فردوسی.
چهارم شمار سپهر بلند
همی برگرفتی چه و چون و چند.
فردوسی.
یکی چون دیده ٔ یعقوب و دیگر چون رخ یوسف
سدیگر چون دل فرعون، چهارم چون کف موسی.
منوچهری.
|| انگشت چهارمین چون از سوی ابهام شمارند. || از درجه ٔ چهارم (اصطلاح طب). رجوع به درجه شود. (یادداشت مؤلف).
- تب چهارم، تب رِبع. حُمی الربع: اشترغاز بدو [به انجدان] نزدیک است و تب چهارم را سود دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
- چهارم اسطرلاب، کنایه از قرآن است. رجوع به چارم اسطرلاب شود.
- چهارم بلاد، اقلیم چهارم که آن خراسان است و منسوب به آفتاب میباشد. (شرفنامه ٔ منیری).


بیست و هفت

بیست و هفت. [ت ُ هََ] (عددمرکب، ص مرکب، اِ مرکب) بیست به اضافه ٔ هفت. شماره ٔبعد از بیست وشش و قبل از بیست وهشت. سبعه و عشرون.


بیست و هشت

بیست و هشت. [ت ُ هََ] (عدد مرکب، ص مرکب، اِ مرکب) بیست به اضافه ٔ هشت. شماره ٔ بعد از بیست وهفت و قبل از بیست ونه. ثمانیه و عشرون.


بیست و دو

بیست و دو. [ت ُ دُ] (عدد مرکب، ص مرکب، اِ مرکب) عدد اصلی مرکب. شماره ٔ بیست به اضافه ٔ دو. عددبعد از بیست ویک و قبل از بیست وسه. اثنان و عشرون.

معادل ابجد

کارگردان فیلم خیابان بیست و چهارم

2047

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری