معنی کارگردان مشهور فیلم های معمایی

لغت نامه دهخدا

معمایی

معمایی. [م ُ ع َم ْ ما](اِخ) میر رفیعالدین حیدر معمایی کاشی. رجوع به رفیعی شود.

معمایی. [م ُ ع َْم ما](ص نسبی) منسوب به معما.رجوع به معما شود. || آنگه معما گوید. آنکه معما طرح کند: جانی همدانی... معمایی است و طبع خوبی هم دارد.(ترجمه ٔ مجمعالخواص ص 273).


حسنعلی معمایی

حسنعلی معمایی. [ح َ س َ ع َم ُ ع َم ْ ما] (اِخ) شاعر معاصر میرعلی شیر. احوالش در مجالس النفائس ص 252 آمده است. (ذریعه ج 9 ص 243).


کلان معمایی

کلان معمایی. [ک َ ن ِ م ُ ع َم ْ ما] (اِخ) ملا... صاحب مجالس النفائس آرد: از ماوراء النهر است و به هرات آمده مطالعه می کند و معما را خوب می داند و بیت زیر از اوست:
دلا چون ره نمی یابی به بزم عیش و شادیها
جفا تا کی توان کردن وفا هم عالمی دارد.
(ازمجالس النفائس ص 150).


حسین معمایی

حسین معمایی. [ح ُ س َ ن ِ م ُ ع َم ْ ما] (اِخ) ابن محمد حسنی شیرازی نیشابوری. متوفی 904 هَ. ق. او راست: رساله در معما و کتاب معمیات هر دو به فارسی. (هدیه العارفین) (فهرست کتابخانه ٔ دانشگاه ج 2) (ذریعه ج 9 ص 384 و 533) (رجال حبیب السیر 185 و 186) (تاریخ ادبیات بروان ج 3 ص 520) (مجالس النفائس 96).


مشهور

مشهور. [م َ](ع ص) معروف. ج، مشاهیر.(مهذب الاسماء). شناخته.(دهار). شهیر.(منتهی الارب). معروف. جای مذکورو بزرگ و نام آور. ج، مشاهیر.(ناظم الاطباء)(از آنندراج). آشکارشده و معروف گشته و شهرت کرده شده و نیک شناخته شده و فاش کرده شده و شایعشده و روشناس گشته و نامدار و نامور و صاحب جلال و بزرگوار.(ناظم الاطباء). نامی. نیک شناخته شده. بنام. نام بردار. شهیر. بلندآوازه.و با کردن و شدن و گردیدن و گشتن و بودن صرف شود. ج، مشاهیر، مشهورین.(از یادداشت مؤلف):
هرگز نشود خسیس و کاهل
اندر دو جهان به خیر مشهور.
ناصرخسرو.
ای بزرگی که بر سپهر شرف
رأی تو آفتاب مشهور است.
مسعودسعد.
زهی پادشاهی که ملک شرف
به نظم تو گشته ست مشهورنام.
سوزنی.
نماندحاتم طایی ولیک تا به ابد
بماند نام بلندش به نیکویی مشهور.
(گلستان).
مقامات او در دیار عرب مذکور بود و به کرامات مشهور.(گلستان). مالداری را شنیدم که به بخل اندر چنان مشهور بود که حاتم طایی در کرم.(گلستان چ قریب ص 109).
هرکه مشهور شد به بی ادبی
دیگر از وی امید خیر مدار.
سعدی.
- مشهور عالم، آنکه همه ٔ عالم وی را میشناسند. وخنیده.(ناظم الاطباء).
||(اصطلاح حدیث) حدیثی که پیش اهل حدیث خاصه یا پیش ایشان و پیش دیگران شهرت یافته باشد، و این منقسم میشود به متواتر همچو واقعه ٔ بدرو به غیرمتواتر همچون اعمال بالنیات.(نفایس الفنون). در اصطلاح اهل حدیث و روایت «حدیث مشهور» آن باشد که شایع باشد. جماعتی از اهل حدیث، روایت کرده باشند.(از درایه از فرهنگ علوم تألیف سجادی). || شمشیر برکشنده از نیام.(ناظم الاطباء).

فرهنگ فارسی هوشیار

معمایی

در تازی نیامده پردکی کرتکی (صفت) منسوب به معما (معمی)، کسی که معما (معمی) گوید: (جانی همدانی. . . معمایی است و طبع خوبی دارد. . . ) (ترجمه مجمع الخواص 273)

مترادف و متضاد زبان فارسی

معمایی

رازآلود، رمزآمیز، مرموز، چیستانی، لاینحل

فارسی به عربی

معمایی

مبهم


مشهور

تاریخی، عالی، کبیر، مشهور

ترکی به فارسی

مشهور

مشهور

عربی به فارسی

مشهور

بلند اوازه , مشهور , معروف , نامی , عالی

معادل ابجد

کارگردان مشهور فیلم های معمایی

1394

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری