معنی کاشف آلمانی د.د.ت
حل جدول
زایدلر
کاشف د.د.ت
زایدلر
کاشف خواص حشره کشی د.د.ت
پولی میولی
کاشف آلمانی تبراجعه
ابرمایر
کاشف آلمانی اورانیوم
مارتین کلدپروت
کاشف آلمانی آسپرین
درسر
کاشف آلمانی سرم دیفتری
امیل فون بهرینگ
کاشف آلمانی اشعه ایکس
رونتگن
کاشف آلمانی میکروب سل
رابرت کخ
کخ
واژه پیشنهادی
پل مولر
فرهنگ عمید
نوعی داروی حشرهکش که بهصورت گرد یا محلول برای دفع پشه، مگس، شپش، و برخی از آفتهای نباتی به کار میرود،
لغت نامه دهخدا
کاشف. [ش ِ] (ع ص) ج، کاشفین، کَشَفَه. پیداکننده و برهنه کننده. (غیاث) (آنندراج). آشکارکننده و گشاده و برهنه نماینده. (ناظم الاطباء). پدیدآورنده. ظاهرکننده. بروزدهنده. معلن. مظهر. مفسر:
گرچه از یک وجه منطق کاشف است
لیک از ده وجه پرده و مکنف است.
(مثنوی).
|| کاشف مکروه ومانند آن، برطرف کننده ٔ مکروه. از بین برنده ٔ غم و اندوه:
تویی که فاتح مغموم این سپهر بوی
تویی که کاشف مکروه این زمانه شوی.
منوچهری.
|| کاشف بعمل آمدن یا آوردن، در تداول عامه، تحقیق کردن.
کاشف. [ش ِ] (اِخ) یکی از شعرای ایران است. وی «قاضی محمد شریف » شهرت داشته، و شغلش قضاوت بوده است، از اوست:
ز مژگان خونین خود شرمسارم
چو صاحب مصیبت ز دست حنائی.
(قاموس الاعلام ترکی).
کاشف. [ش ِ] (اِخ) یکی از شعرای ایران و از اهالی اصفهان و نامش، آقا اسماعیل بن حیدر است. آبا و اجدادش معمار بوده و ملوک صفوی را خدمت میکرده اند خود او هم به شاه عباس انتساب داشته و به هجویات خود شهرت پیدا کرده است. از اوست:
هر جلوه که آن قد دل آرا دارد
در صفحه ٔ سینه چون الف جا دارد
آویخته زلف مشکبو از چپ و راست
این مصرع رنگین چه طرفها دارد.
(قاموس الاعلام ترکی).
معادل ابجد
941