معنی کاشف کاشف گاز آرگون
حل جدول
لرد رایلی
کاشف گاز آرگون
لرد رایلی
لردرایلی
کاشف گاز کربنیک
بلاک
کاشف گاز اکسیژن
پریستلی
کاشف گاز سمی سیانوژن
گیلوساک
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
کاشف. [ش ِ] (ع ص) ج، کاشفین، کَشَفَه. پیداکننده و برهنه کننده. (غیاث) (آنندراج). آشکارکننده و گشاده و برهنه نماینده. (ناظم الاطباء). پدیدآورنده. ظاهرکننده. بروزدهنده. معلن. مظهر. مفسر:
گرچه از یک وجه منطق کاشف است
لیک از ده وجه پرده و مکنف است.
(مثنوی).
|| کاشف مکروه ومانند آن، برطرف کننده ٔ مکروه. از بین برنده ٔ غم و اندوه:
تویی که فاتح مغموم این سپهر بوی
تویی که کاشف مکروه این زمانه شوی.
منوچهری.
|| کاشف بعمل آمدن یا آوردن، در تداول عامه، تحقیق کردن.
کاشف. [ش ِ] (اِخ) یکی از شعرای ایران است. وی «قاضی محمد شریف » شهرت داشته، و شغلش قضاوت بوده است، از اوست:
ز مژگان خونین خود شرمسارم
چو صاحب مصیبت ز دست حنائی.
(قاموس الاعلام ترکی).
گاز
گاز. (اِ) اخذ و جر. (برهان).
گاز. (اِ) بمعنی گاه است:
گر کند هیچ گاز وقت گریز
خیز ناگه به کوشش اندرمیز.
خسروی.
فرهنگ واژههای فارسی سره
گاز
ترکی به فارسی
گاز 2- نفت
فرهنگ عمید
فروبردن دندان در چیزی،
آلتی دوشاخه که با آن میخ را از چیزی بیرون میکشند، انبر، گازانبر: تو که در بند حرصوآز شدی / همچو زر در دهان گاز شدی (سنائی۱: ۴۴۰)،
* گاز زدن: (مصدر متعدی) دندان زدن، دندان به چیزی فروبردن،
* گاز گرفتن: (مصدر متعدی) عمل فروبردن دندان در چیزی، دندان گرفتن، گاز زدن،
معادل ابجد
1107