معنی کاشف کاشف‌ گاز آرگون‌

فارسی به انگلیسی

لغت نامه دهخدا

کاشف

کاشف. [ش ِ] (ع ص) ج، کاشفین، کَشَفَه. پیداکننده و برهنه کننده. (غیاث) (آنندراج). آشکارکننده و گشاده و برهنه نماینده. (ناظم الاطباء). پدیدآورنده. ظاهرکننده. بروزدهنده. معلن. مظهر. مفسر:
گرچه از یک وجه منطق کاشف است
لیک از ده وجه پرده و مکنف است.
(مثنوی).
|| کاشف مکروه ومانند آن، برطرف کننده ٔ مکروه. از بین برنده ٔ غم و اندوه:
تویی که فاتح مغموم این سپهر بوی
تویی که کاشف مکروه این زمانه شوی.
منوچهری.
|| کاشف بعمل آمدن یا آوردن، در تداول عامه، تحقیق کردن.

کاشف. [ش ِ] (اِخ) یکی از شعرای ایران است. وی «قاضی محمد شریف » شهرت داشته، و شغلش قضاوت بوده است، از اوست:
ز مژگان خونین خود شرمسارم
چو صاحب مصیبت ز دست حنائی.
(قاموس الاعلام ترکی).


گاز

گاز. (اِ) اخذ و جر. (برهان).

گاز. (اِ) بمعنی گاه است:
گر کند هیچ گاز وقت گریز
خیز ناگه به کوشش اندرمیز.
خسروی.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

گاز

گاز

ترکی به فارسی

گاز

گاز 2- نفت

فرهنگ عمید

گاز

فروبردن دندان در چیزی،
آلتی دوشاخه که با آن میخ را از چیزی بیرون می‌کشند، انبر، گاز‌انبر: تو که در بند حرص‌و‌آز شدی / همچو زر در دهان گاز شدی (سنائی۱: ۴۴۰)،
* گاز زدن: (مصدر متعدی) دندان ‌زدن، دندان به‌ چیزی فروبردن،
* گاز ‌گرفتن: (مصدر متعدی) عمل فروبردن دندان در چیزی، دندان‌ گرفتن، گاز‌ زدن،

معادل ابجد

کاشف کاشف‌ گاز آرگون‌

1107

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری