معنی کامروا
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(رَ) (ص مر.) برخوردار، متمتع.
فرهنگ عمید
کسی که به مراد و مقصود خود رسیده، کسی که به کام دل زندگی کند، کامیاب، خوشبخت،
حل جدول
خوشبخت، سعادتمند
مترادف و متضاد زبان فارسی
بختیار، شادکام، کامجو، کامران، کامکار، کامیاب، موفق،
(متضاد) ناکام، نامراد
فارسی به انگلیسی
Successful
نام های ایرانی
پسرانه، آن که خواسته و آرزویش رسیده است، موفق
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) کسی که بمراد و مقصود رسیده آنکه بکام دل زندگی کند کامیاب مقابل نا کام: } نا کسان پیشگاه و کامروا فاضن دور مانده وین عجب است . { (جامع الحکمتین)، عیاش.
فرهنگ پهلوی
خوشبخت، خرسند
واژه پیشنهادی
شادکام
معادل ابجد
268