معنی کامل کردن

لغت نامه دهخدا

کامل کردن

کامل کردن. [م ِ ک َ دَ] (مص مرکب) بی نقص کردن. بی عیب ساختن. به کمال رساندن:
ز بسکه اهل هنر را بزرگ کرد و نواخت
بسی نماند که هر ناقصی کند کامل.
سعدی.
رجوع به کامل شود.

حل جدول

کامل کردن

استکمال

فارسی به انگلیسی

کامل‌ کردن‌

Accomplish, Complement, Complete, Finalize, Finish, Integrate, Perfect

فارسی به عربی

کامل کردن

دوره، کامل

فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به آلمانی

کامل کردن

Kreisförmig, Reigen, Rund, Runde (f)

معادل ابجد

کامل کردن

365

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری