معنی کاواک
لغت نامه دهخدا
کاواک. (ص) (از: کاو (کاویدن) + اک پسوند اسم فاعل و اسم مفعول). (از حاشیه ٔ برهان چ معین). خالی و تهی و پوچ و بی مغز. (ناظم الاطباء). میان خالی و پوچ و بی مغز. (برهان):
بجز عمود گران نیست روز و شب خورشش
شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است.
لبیبی.
- میان کاواک، میان تهی. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پوچ، میانتهی، بیمغز، مجوف،
سوراخ و شکاف میان درخت،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پوک، مجوف، میانتهی، میانخالی، آشیانه
فارسی به انگلیسی
Empty, Hollow, Void
فارسی به عربی
جوف
معادل ابجد
48