معنی کاوش

لغت نامه دهخدا

کاوش

کاوش. [وِ] (اِمص) کاویدن. حفر. کندگی. نقب. || تفتیش وتجسس و تفحص. || غور و تفکر و تأمل. (ناظم الاطباء). || نفوذ. تأثیر:
پرستیدن داور افزون کنید
ز دل کاوش دیو بیرون کنید.
فردوسی.
|| (اصطلاح باستانشناسی) حفاری در خرابه های بناهای تاریخی و مطالعه در آثاری که از صنایع و فرهنگ مردمان روزگاران پیش بدست می آید.

فرهنگ معین

کاوش

(وُ) (اِمص.) جستجو، تفحص.

فرهنگ عمید

کاوش

جستجو، تفحص،
کندن زمین،
[قدیمی، مجاز] رخنه، نفوذ: پرستیدن داور افزون کند / ز دل کاوش دیو بیرون کند (فردوسی: ۷/۱۸۱)،

حل جدول

کاوش

تفحص

جستجو

مترادف و متضاد زبان فارسی

کاوش

بررسی، تتبع، تجسس، تحقیق، تدقیق، تفتیش، تفحص، جستجو، کندوکاو، وارسی

فارسی به انگلیسی

کاوش‌

Dig, Excavation, Probe, Research, Rummage

فارسی به عربی

کاوش

بحث، تحلیل، تنقیب، حفر

استطلاع

فرهنگ فارسی هوشیار

کاوش

کندگی، کاویدن، حفر، تجسس

فارسی به ایتالیایی

کاوش

perquisizione

معادل ابجد

کاوش

327

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری