معنی کاپ

لغت نامه دهخدا

کاپ

کاپ. (اِخ) مستعمره ٔ انگلیسی در افریقای جنوبی که شامل منتهی الیه آن میگردد و جبال در اکِنبِرگ و نیوولد آن را فراگرفته است. حاکم نشین آن کاپ و شهر عمده ٔ آن پورت الیزابت و کیمبرلی است. ناحیتی است فلاحتی و به تربیت اغنام و احشام میپردازد و دارای معادن الماس و طلا است. مساحت آن 717313 هزار گز مربع و جمعیت آن 3530000 تن میباشد.

کاپ. (اِخ) کِیپ تاون. حاکم نشین ایالت کاپ (اتحادیه ٔ افریقای جنوبی). بندری است فعال در منتهی الیه جنوبی قاره ٔ افریقا در ساحل خلیج تابل و در 50 هزارگزی دماغه ٔ بون اسپرانس (امیدنیک) جمعیت آن 344000 هزار تن است. در سال 1650 به دست هلندیها ایجاد شده و از سال 1806 وابسته بانگلیس است.

فرهنگ معین

کاپ

فنجان، جامی که در مسابقات به عنوان جایزه تعیین می شود، یک دوره مسابقه که در پایان به فرد یا تیم قهرمان جام اهدا شود، سوپر ~ جام برتر (فره). [خوانش: [انگ.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

کاپ

جامی‌ از طلا یا نقره که در مسابقه‌های ورزشی به برنده یا برندگان داده می‌شود،

حل جدول

کاپ

جام

جام قهرمانی

جام ورزشی

جام قهرمانی، جام ورزشی

ترکی به فارسی

کاپ

ظرف

گویش مازندرانی

کاپ

پاشنه ی پا

فرهنگ فارسی هوشیار

کاپ

شنل، جام ورزشی که بعنوان جایزه در مسابقات ورزشی اهداء میشود

معادل ابجد

کاپ

23

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری