معنی کتابی ازهوشنگ مرادی کرمانی
حل جدول
ته خیار
کتابی اثر هوشنگ مرادی کرمانی
ته خیار
رمان هوشنگ مرادی کرمانی
قصه های مجید
هوشنگ مرادی کرمانی (نی)
مهمان مامان
اثری از مرادی کرمانی
نازبالش
لغت نامه دهخدا
مرادی. [م َ دی ی] (ع اِ) ج ِ مُردی ّ. (از اقرب الموارد). رجوع به مُردی ّ شود.
مرادی. [م ُ] (اِخ) تخلص شعری سلطان مرادبن محمد ثالث است، او را دیوانی است ترکی. (یادداشت مؤلف).
مرادی. [م ُ] (اِخ) محمدبن محمد، مکنی به ابوالحسن، شاعری بخارائی عهد سامانیان است. رودکی در مرگ او گوید:
مرد مرادی نه همانا که مرد
مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد.
و این شعر در فرهنگها به نام او آمده است:
آن سرخ عمامه بر سر او
چون آژخ زشت بر سر کیر.
(از یادداشت مؤلف).
مرادی. [م َ] (ع اِ) ج ِ مِرْدی ̍. (منتهی الارب). رجوع به مِردی ̍ شود. || ج ِ مرداء. (متن اللغه). رجوع به مِرداء شود.
مرادی. [م َ] (ع اِ) قوائم الابل والفیل و الخیل. (اقرب الموارد). سپل شتر و پیل. (ناظم الاطباء). || ازارها و شلوارها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مردی شود.
مرادی. [م ُ] (ص نسبی) منسوب به مراد. موافق میل و خواهش. ارادی و اختیاری و معنوی و مجازی و به طور استعاره. (ناظم الاطباء). شاهدی برای این معانی به دست نیامد. کلمه ٔ مرادی در ترکیب نامرادی ذیل مراد آمده است. رجوع به مراد شود. || (اِ) پول خرد و کوچک. (ناظم الاطباء).
مرادی. [م ُ دی ی] (ع اِ) ج ِ مُردی ّ. (ناظم الاطباء). رجوع به مردی شود. || (ص نسبی) ارادی. اختیاری. (ناظم الاطباء). رجوع به مراد شود.
مرادی. [م ُ] (اِخ) محمدبن منصور، مکنی به ابوجعفر از متکلمین و فقهای زیدیه است او راست: کتاب التفسیر الکبیر، کتاب التفسیرالصغیر احمدبن عیسی، کتاب سیره الائمه العادله، رساله خطاب به حسن بن زید. (یادداشت مؤلف از ابن ندیم).
مرادی. [م ُ] (اِخ) دهی است از دهستان زاویه ٔ بخش شوش شهرستان دزفول، در 18 هزارگزی شمال شرقی شوش و 3هزارگزی شرق راه آهن تهران به اهواز در دشت گرمسیری واقع و دارای 250 تن سکنه است. آبش از رودخانه ٔ دز تأمین می شود و محصولش غلات، برنج، کنجد و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کرمانی
کرمانی. [ک ِ] (اِخ) ابوالقاسم. او حکیمی معاصر ابوعلی سینا بود. رجوع به ابوالقاسم کرمانی شود.
معادل ابجد
1398